بیوگرافی مقام معظم رهبری
یک نفر را مثل آقاى خامنهای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگذار، و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنـید، ایشان را من سالهاى طولانى مى شناسم.
امام خمینى «قدس سره»
ازمیلاد تا مدرسه
رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنهای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنهای ، در روز ۲۴ تیرماه ۱۳۱۸ برابر با ۲۸ صفر ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنهای مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى گویند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر… زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و… آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام ـ تا چهارـ پنج سالگى من ـ یک خانه ۶۰ ـ ۷۰ مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر دوران تحصیل ابتدایى را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» گذراندند.
● در حوزه علمیه
ایشان پس از آشنایی با جامعالمقدمات و صرف و نحو در دبیرستان وارد حوزه علمیه شدند و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواندند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند:
«عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند
ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواندند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کردند. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواندند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواندند و دوره مقدمات و سطح را به طور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساندند. پدرشان مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشتند. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.
● در حوزه علمیه نجف اشرف
آیت الله خامنهای که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال ۱۳۳۶ به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ایشان به مشهد باز گشتند.
● در حوزه علمیه قم
آیت الله خامنهای از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۳ در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال ۱۳۴۳، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنهای به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنهای بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!… امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد ۲۵ ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، ۲۵ سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال ۱۳۴۷ در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد به ویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال ۱۳۴۳ که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.
● مبارزات سیاسى
آیت الله خامنهای به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامی که نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال ۳۱ به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنهای آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».
● همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره
آیت الله خامنه اى از سال ۱۳۴۱ که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال ۱۳۸۳ از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در ۹ محرّم «۱۲ خرداد ۱۳۴۲» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن روز به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین ۱۵خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.
● دوّمین بازداشت
در بهمن ۱۳۴۲ – رمضان ۱۳۸۳- آیت الله خامنهای با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان به ویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.
● سوّمین و چهارمین بازداشت
کلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال ۱۳۴۵ در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ ۱۳۴۶ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال ۱۳۴۹ نیز دستگیر و زندانى گردند
● پنجمین بازداشت
حضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد:
«از سال ۴۸ زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال ۵۰ مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و… گسترش بیشترى پیدا کرد».
● بازداشت ششم
در بین سالهاى ۱۳۵۰ـ۱۳۵۳ درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنهای در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن(ع)» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل میشد و هزاران نف ر ازمردم مشتاق به ویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه ۱۳۵۳ ساواک بى رحمانه به خانه آیت الله خامنهای در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز ۱۳۵۴ در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهاى سابق را به ایشان ندادند.
● در تبعید
رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال ۱۳۵۶، آیت الله خامنهای را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال ۱۳۵۷ با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.
● در آستانه پیروزى
درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى(قدس سره) از پاریس به تهران،و از سوی ایشان «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و… در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنهای نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند
آیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رئوس آنها مى پردازیم:
● پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و… دراسفند ۱۳۵۷٫
● معاونت وزارت دفاع در سال ۱۳۵۸٫
● سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، ۱۳۵۸
. ● امام جمعه تهران، ۱۳۵۸٫
● نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، ۱۳۵۹٫
● نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، ۱۳۵۸٫
●حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله آمریکا و شوروى سابق.
● ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران.
● ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنهای در مهر ماه ۱۳۶۰ با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ براى دومین بار به این مقام و مسئولیت انتخاب شدند.
ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، ۱۳۶۰٫
ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۶۶
. ریاستشوراىبازنگرىقانوناساسى، ۱۳۶۸٫
رهبرى و ولایت امّت، که از سال ۱۳۶۸، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسئولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند.
● تألیف و تحقیق
۱ـ طرح کلى اندیشه اسلامى در قرآن.
۲ـ از ژرفاى نماز
۳ـ گفتارى در باب صبر
۴ـ چهار کتاب اصلى علم رجال
۵ ـ ولایت
۶ـ گزارش از سابقه تاریخى و اوضاع کنونى حوزه علمیه مشهد.
۷ـ زندگینامه ائمه تشیع (چاپ نشده)
۸ ـ پیشواى صادق
۹ـ وحدت و تحزّب
۱۰ـ هنر از دیدگاه آیت الله خامنهای
۱۱ـ درست فهمیدن دین
۱۲- عنصر مبارزه در زندگى ائمه «علیهم السلام»
۱۳- روح توحید، نفى عبودیت غیر خدا
۱۴- ضرورت بازگشت به قرآن
۱۵- سیره امام سجاد «علیه السلام»
۱۶- امام رضا «علیه السلام» و ولایتعهدى
۱۷- تهاجم فرهنگى (تدوین شده از سخنان و پیامهاى معظم له)
۱۸ـ حدیث ولایت (مجموعه پیامها و سخنان ایشان که تا کنون ۹ جلد آن چاپ شده است.)
و…
● ترجمه
۱ـ صلح امام حسن (ع) ، تألیف راضى آل یاسین.
۲ـ آینده در قلمرو اسلام ، تألیف سید قطب.
۳ـ مسلمانان در نهضت آزادى هندوستان، تألیف عبدالمنعم نمرى نصرى.
۴ـ ادعانامه علیه تمدّن غرب، تألیف سید قطب.
و…
منبع:پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای
موسسه حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری حضرت آیت الله سید علی خامنه ای
السیره
لن تستطیعوا أن تجدوا شخصاً یحمل صفات السید الخامنئی، من حیث التزامه بالإسلام وخدمته له وللشعب بکل وجوده، لن تجدوا ذلک الشخص أبداً، فأنا أعرفه منذ سنوات طویله»
الإمام الخمینی «قدّس سرّه»
وُلد سماحه آیه الله العظمى السید علی الخامنئی عام ۱۹۳۹م فی مدینه مشهد المقدسه فی کنف أسره اشتهرت بالعلم والاجتهاد. والده المرحوم آیه الله الحاج السید جواد الخامنئی (قدّس سره) أحد العلماء الزاهدین فی تلک المدینه، وقد نهل خلال دراسته الحوزویه من علوم أساتذه وعلماء عظام من أمثال السید أبو الحسن الاصفهانی والمیرزا النائینی والحاج آقا حسین قمّی والمرحوم آقا زاهد خراسانی.
کانت حیاه السید القائد تجسیداً حیاً للقیم الحوزویه، وقد جبلت أسرته منذ البدایه على المعانی الحقیقیه للزهد والقناعه فأضحت جزءاً منها، وهکذا نشأ قائد الثوره وسط أسره تعیش الحیاه البسیطه لکنها أسره دینیه ومنجبه لعلماء الدین. فی سن الرابعه من عمره تعلّم فی الکتّاب مع شقیقه الأکبر، ثم أتمّ دراسته الإبتدائیه فی مدرسه «دار التعلیم الدینی».
بعد إتمامه الدراسه الإبتدائیه دخل مدرسه «سلیمان خان» ثم مدرسه «نواب» لتلقی دروس آداب اللغه العربیه والمنطق والفقه والأصول والفلسفه وذلک على ید أشهر المدرسین والعلماء فی مدینه مشهد فی تلک الفتره من أمثال المرحوم الحاج الشیخ هاشم قزوینی والمرحوم الحاج میرزا جواد آقا طهرانی والمرحوم الحاج میرزا أحمد مدرس یزدی.
فی سنّ الـ۱۶، أی بعد إتمامه مرحله السطح، بدأ بتلقی دروس الخارج(المرحله العلیا) لدى المرجع الکبیر المرحوم آیه الله العظمى المیلانی، حیث شدّ نبوغه العلمی بعد مده وجیزه اهتمام المرحوم المیلانی.
استغرقت دراسته هذه سنتین، حیث عزم بعدها على زیاره العتبات المقدسه فی العراق، وأتاحت له تلک الرحله فرصه حضور دروس معظم جهابذه علماء النجف، حیث ملکت دروس بعضهم لبه مما حدا به إلى البقاء لولا ان اصطدم ذلک بمعارضه والده فرجع إلى إیران.
فی عام ۱۹۵۸م قدِم إلى مدینه قم المقدسه ودخل حوزتها العلمیه لإکمال دراسته الدینیه العالیه فی الفقه والأصول من خلال حضوره دروس کبار الأساتذه فیها من قبیل المرحوم آیه الله العظمى البروجردی والإمام الخمینی والحاج آقا مرتضى الحائری والعلامه الطباطبائی، وقد قضى أثناء ذلک مرحله دراسیه مفعمه بالنشاط العلمی والفکری. وفی أوج کفاحه ضد نظام الشاه ضمن الطلیعه الامامیه للمجاهدین، وما تبع ذلک من أحداث اعتقال الإمام ونفیه، ألمت بوالده عله فی عینه، وضعته على مفترق طرق، واضطرته إلى مراجعه حساباته فیما یتعلق ببقائه فی قم على الرغم من تعلقه الشدید بهذه المدینه، وقررالالتحاق بأسرته وذلک بسبب حاجه والدیه إلیه، ولیکون فی خدمه والده المریض. ورغم أسف بعض أساتذته ومعارفه لرجوعه، أثبتت الأحداث بوضوح أن الإراده الإلهیه هیأت له من خلال اجتیازه هذا الاختبار الصّعب وضعاً أفضل بکثیر، وهو ما أشار إلیه سماحته بعد ذلک من أنّ برّه بوالدیه کان وراء کلّ ما حققه من نجاح على الصعید العلمی والجهادی. وفی نفس الوقت الذی کان یبرّ فیه والدیه، واصل سماحته الدراسه بعد رجوعه إلى مدینه مشهد عام ۱۹۶۴م ، حیث حضر دروس المرحوم آیه الله میلانی بعد بضع سنوات من ذلک، کما قام سماحته بتدریس الفقه والأصول لطلبه العلوم الدینیه، وعمد فی نفس الوقت إلى إقامه اجتماعات متعدده وذلک تزامناً مع اشتعال جذوه النضال الإسلامی وحاجه المجتمع الماسه آنذاک إلى استقاء المعارف والعلوم الإسلامیه، وکانت تلک الاجتماعات تعج بطبقات الشعب المختلفه وخصوصاً الشباب والجامعیین، وقد اکتسبت شهره واسعه بین أوساط المجاهدین فی أنحاء البلاد.
انطلقت الشراره الأولى لکفاحه السیاسی المعادی لنظام الشاه من خلال دوره النضالی فی حرکه المجاهد الکبیر وشهید المبادئ الإسلامیه المرحوم «نواب صفوی»، وکذلک بعد رحله الأخیر إلى مشهد عام ۱۹۵۲ وإلقائه الخطابات الثوریه الملهبه للمشاعر هناک. وجاء استشهاد «نواب صفوی» بعد ذلک لیضع تأثیره العمیق فی نفسیه سماحه آیه الله الخامنئی. ومع بدء نهضه الإمام الخمینی دخل سماحه السید الخامنئی ساحه النضال من أوسع أبوابها باعتباره أحد أقرب الموالین للإمام، وکان رائداً فی مجال إرساء القواعد الفکریه وبیان المفاهیم الإسلامیه والثوریه السامیه وکذلک فی مجال النضال العملی. استمر نضاله طیله ۱۶عاما وقد تخللتها صعوبات جمه من سجن وتعذیب، ولم یأبه خلال هذه
المسیره للأخطار. فی محرم عام ۱۳۸۳هـ وتمثیلاً لأمر الإمام الخمینی، حمل سماحه آیه الله العظمى الخامنئی رساله من الإمام إلى آیه الله العظمى المیلانی وباقی علماء خراسان یدعوهم فیها إلى ضروره فضح ممارسات نظام الشاه خلال شهر محرّم الحرام. وبعد إنجاز سماحته لتلک المهمه، واستکمالاً لتنفیذ أمر الإمام الخمینی غادر إلى مدینه «بیرجند» للدعوه هناک، وکشف حقیقه نظام الشاه، حیث أثارت خطاباته الحماسیه التی ألقاها فی مسجد «بیرجند» حول أحداث الـرابع من حزیران ۱۹۶۳م مشاعر سکان المدینه المذکوره وهزّت معقل عَلم «رئیس الوزراء». إلا أنّه تعرض للاعتقال بسببها، وتبع ذلک اعتصام الشعب، بعدها تم نقله إلى مدینه مشهد، إلى أن أطلق سراحه من المعتقل العسکری بعد عشره أیام من اعتقاله.
عزم سماحه آیه الله العظمى الخامنئی فی رمضان عام ۱۳۸۳هـ (کانون الثانی عام ۱۹۶۳م) على الرحیل إلى جنوب البلاد برفقه عدد من طلبه العلوم الدینیه المجاهدین من مدینه قم، وذلک حسب خطه مدروسه، وکانت مدینه «زاهدان» هی محطتهم، حیث ألقى فیها خطباً حماسیه فضح فیها أسالیب نظام الشاه والذی تزامن مع الذکرى السنویه للإستفتاء الزائف الذی أجری فی ۲۵ کانون الثانی، وقد أدى ذلک إلى اعتقاله من قِبل عملاء الشرطه السرّیه (السافاک) فی ۱۵ رمضان (ذکرى ولاده الإمام الحسن المجتبى-علیه السلام-)، وتمّ نقله جواً إلى العاصمه طهران برفقه اثنین من أفراد الشرطه، حیث قضى شهرین فی سجن «قزل قلعه». أقبل الشباب الثوری المتحمس فی مدینتی مشهد وطهران بشکل ملفت على حضور دروس سماحه آیه الله العظمى الخامنئی فی التفسیر والحدیث والفکر الإسلامی، الأمر الذی أثار حنق جهاز الشرطه السریه(السافاک) وقام بملاحقته، مما اضطره إلى العیش فی طهران متواریاً وذلک فی عام ۱۹۶۶م، لکنه اعتقل من قبل السافاک بعد عام واحد أی فی عام ۱۹۶۷م.
وأدت نشاطاته العلمیه وحلقات الدرس والتنویر الهادف والإصلاحی إلى اعتقاله من قبل جهاز السافاک المرعب فی نظام الشاه فی عام ۱۹۷۰م. فی عام ۱۹۶۹م ارتسمت ملامح الحرکه المسلحه فی إیران بجلاء، وتوصل النظام الدیکتاتوری آنذاک إلى قرائن تشیر إلى ارتباط شخصیات من أمثال سماحته بمثل هذه الحرکه، ممّا دعا النظام المذکور وأجهزته الأمنیه إلى الترکیز على سماحته وتضییق الخناق علیه وبالتالی اعتقاله للمره الخامسه عام ۱۹۷۱م. وقد دلت بوضوح ممارسات جهاز السافاک الوحشیه فی السجون على مدى القلق الذی کان یشعر به بسبب انضواء الحرکات المسلحه تحت مظله التیارات الفکریه الإسلامیه، ولم یکن السافاک لیفصل بین نشاطات سماحته الفکریه والدعویه فی مشهد وطهران وبین تلک التیارات. وبعد إطلاق سراحه، بدأت حلقه دروسه السریه العامه فی التفسیر والدروس العقائدیه تتسع وتکبر کان سماحه آیه الله العظمى الخامنئی یُلقی دروسه فی التفسیر والعقائد فی مسجدی «الإمام الحسن ـ علیه السلامـ» و«کرامت» وکذلک فی مدرسه «میرزا جعفر» فی مدینه مشهد المقدسه، وذلک بین عامی ۱۹۷۱ و ۱۹۷۴م، مما جعل هذه الأماکن مراکز استقطاب للجماهیر المتعطشه خصوصاً الشباب الواعی والمثقف والجامعیین وطلاب العلوم الدینیه الثوریین، حیث کانوا ینهلون الفکر الإسلامی الأصیل. وعند منبر سماحته تعلم طلبه العلوم الدینیه درس الحقیقه والنضال، وقاموا بنشر تلک الأفکار النیره بین أوساط الجماهیر خلال زیاراتهم للمدن المختلفه لأغراض الدعوه، مما مهّد الطریق لتفجیر الثوره الإسلامیه العظیمه. دفعت تلک النشاطات جهاز السافاک إلى شن هجوم وحشی على منزل سماحته، وذلک فی عام ۱۹۷۴م وتم اعتقاله ومصادره أوراقه وکتاباته. کانت تلک هی المره السادسه لاعتقاله والأشدّ والأصعب، حیث بقی فی الحبس الانفرادی فی سجن اللجنه المشترکه للشرطه العامه الرهیب حتى خریف عام ۱۹۷۵م. إن معاناه سماحته فی هذا المعتقل لا یتصورها إلا من عایش لحظاتها. بعد إطلاق سراحه عاد سماحته إلى مدینه مشهد وعاود مزاوله نشاطاته العلمیه والثوریه، طبعاً مع حرمانه من عقد حلقات تدریس المعارف وأخیراً لاح فجر النصر وهوت أرکان نظام بهلوی البغیض بفضل القیاده الحکیمه للإمام الخمینی ونضال المخلصین وتضحیات الشعب، وانتصبت أعمده الثوره الإسلامیه، وقطف سماحه آیه الله العظمى الخامنئی ثمار الانتفاضه والاستبسال والنضال المتمثله فی انتصار الثوره الإسلامیه، وذلک بعد ۱۵ سنه من الکفاح والجهاد والمقاومه فی سبیل الله، وتحمّله
« المشاق الجسیمه، وشهد لحظات السقوط المذل لنظام بهلوی المستبد والشریر وبزوغ شمس الإسلام على ربوع إیران. وبعد الانتصار تابع سماحته نفس النشاط والحماس على طریق تحقیق أهداف الثوره الإسلامیه، وهی فی جمیعها نشاطات فریده وحیویه. تتلخص أهم اقداماته فی إنشاء الحزب الجمهوری الإسلامی بالتعاون مع نخبه من رجال الدین المجاهدین ورفاق دربه من أمثال الشهید بهشتی والشهید باهنر والشیخ هاشمی رفسنجانی والسید موسوی أردبیلی فی آذار من عام ۱۹۷۸م، هذا الإقدام الذی هیأ الفرصه لحضور فعال وتنظیمی للقوى الحلیفه للنظام فی مواجههالجماعات المعادیه والملحده. وفیما یلی بعض المناصب التنفیذیه وغیر التنفیذیه التی شغلها سماحه آیه الله العظمى السید الخامنئی فی السنین الأولى لانتصار الثوره الإسلامیه:
۱- نائب وزیر الدفاع (۱۹۷۹م).
۲- مسؤول قوات حرس الثوره الإسلامیه (۱۹۷۹م).
۳- إمام جمعه طهران (۱۹۷۹م).
۴- ممثل الإمام الخمینی فی مجلس الدفاع الأعلى (۱۹۸۰م).
۵- ممثل الإمام لحلّ المعضلات السیاسیه وغیرها فی محافظه سیستان وبلوجستان (آذار عام ۱۹۷۹م).
۶- ممثل مدینه طهران فی مجلس الشورى الإسلامی (۱۹۷۹م).
۷- عند اندلاع الحرب المفروضه عام ۱۹۸۰م حصل سماحه آیه الله العظمى السید الخامنئی على إذن من الإمام الخمینی (قدّس سره) للحضور فی جبهات القتال الجنوبیه، رغم المسؤولیات الجسام والمهام الکثیره التی کان یمارسها، وقد تکررت زیاراته إلى جبهات الحق ضد الباطل حیث کان حضوره یضفی حیویه ونشاطاًً على المقاتلین.
۸- تعرض فی ۲۶ حزیران عام ۱۹۸۱م إلى محاوله اغتیال دنیئه فی مسجد «أبی ذر» بمدینه طهران قام بها جماعه المنافقین الضاله، نقل على أثرها إلى مستشفى الأمراض القلبیه، وسط أمواج الحزن والذهول التی عمّت الناس والمسؤولین على السواء، وظل راقداً فی المستشفى بسبب شده جراحه إلى حین انتخابه لمنصب رئیس الجمهوریه.
۹- منصب رئیس الجمهوریه: بعد استشهاد السید رجائی (ثانی رئیس للجمهوریه الإسلامیه فی إیران) رشحت القوى الثوریه سماحه آیه الله العظمى السید الخامنئی لخوض معرکه رئاسه الجمهوریه، وبالفعل فقد حصل على أکثر من ۱۶ ملیوناً صوتاً من مجموع ۱۷ ملیوناً، وأصبح فی عام ۱۹۸۱م ثالث رئیس للجمهوریه الإسلامیه فی إیران وذلک بعد مصادقه الإمام الخمینی على مرسوم تنصیبه، وأعید انتخابه لفتره رئاسیه ثانیه من ۱۹۸۵م – ۱۹۸۹م. واقترنت فترتا رئاسه سماحته بأهمیه خاصه وذلک لأنها سجلت تقلبات مرحله حساسه
وهی الحرب المفروضه، والتحدیات الکبیره التی کانت تواجهها البلاد آنذاک، وبدء عملیه الإعمار بعد الحرب، وکثیر من الأحداث الخطیره الأخرى مما جعلها فتره حساسه فی تاریخ الثوره الإسلامیه حاضراً ومستقبلاً. کما شغل سماحه آیه الله العظمى الخامنئی وبأوامر منفصله من قبل الإمام الخمینی (رضوان الله تعالى علیه) عده مناصب، منها:
۱۰- رئیس المجلس الأعلى للثوره الثقافیه عام ۱۹۸۱م،
۱۱- رئیس مجلس سیاسات البلاد العلیا عام ۱۹۸۷م،
۱۲- رئیس هیئه إعاده کتابه الدستور عام ۱۹۸۹م. وقد سجل سماحته إبان تلک الفتره حضوراً فاعلاً فی جمیع المیادین باعتباره أمین سرّ الإمام وأحد أقرب المقرّبین، وخرج من کل الدسائس والمؤامرات متمتعاً بثقه الإمام المطلقه إلى آخر لحظه من عمره الشریف، حتى أن الإمام قد أعرب فی مناسبات عده لبعض المقرّبین والمسؤولین عن رأیه الصریح بأنه الفرد الأکفأ لخلافته.جهادته المتواصل لیل نهار سبباً لتقویم الدعامات الأساسیه للثوره، و یأساً لأعداء الإسلام و المسلمین.
فکانت أهم مسؤولیات سماحته:
عضو أساس فی لجنه استقبال الإمام الخمینی – قدس سره *
ممثل الإمام عن مجلس قیاده الثوره فی وزاره الدفاع *
قیاده حرس الثوره الإسلامیه *
إمام جمعه طهران *
عضویه مجلس الشورى الإسلامی فی الدوره الأولى *
مستشار الإمام الخمینی (قدّس سرّه) فی مجلس الدفاع الأعلى *
رئاسه الجمهوریه لدورتین بعد استشهاد رجائی و باهنر *
وبرحیل الإمام الخمینی (قدّس سره الشریف) فی ۳ حزیران (۱۹۸۹م) عقد مجلس الخبراء فی صباح الیوم التالی جلسه طارئه لانتخاب القائد…، و لم تمض عشرون ساعه على الجلسه حتى تمت مبایعه آیه الله العظمى الخامنئی (مد ظله العالی) ولیاً لأمر المسلمین، و قائداً للثوره الإسلامیه بأکثریه الآراء، و استطاع بقیادته الحکیمه تسییر دفه الثوره، و السیر بها على نهج الإمام الراحل (رضی الله عنه)، و على خطه الإسلامی الأصیل، بعیداً عن مطامع الأعداء فی الداخل و الخارج. و یزداد هذا القائد ـ بلطف الله و رعایته ـ یوماً بعد یوم فی
قلوب المؤمنین محبه و عشقاً، و فی قلوب الأعداء حقداً و بغضاً، و هکذا یتسامى فی سلّم القیاده ـ بعون الله ـ قدره و ازدهاراً حتى ظهور بقیه الله الأعظم (عجل الله فرجه)، و العیش فی ظل قیاده خاتم الأوصیاء – صلوات الله علیه.
بعد الرحیل المُفجع للإمام الخمینی، القائد العظیم للأمه الإسلامیه، سارع أعضاء مجلس خبراء القیاده إلى عقد اجتماع عاجل فی طهران لانتخاب خلیفه للإمام الراحل، وقد نجحوا فی مسعاهم فی فتره وجیزه، والتقى خیارهم مع وجهه النظر السدیده للإمام الخمینی، وبالرغم من اعتذار سماحته لتحمل أعباء هذه المسؤولیه الخطیره فقد أعلن قائداً للثوره الإسلامیه وولیاً لأمر المسلمین
A Brief Biography of the Life of His Eminence Ayatollah Khamenei,
the leader of the Islamic Republic of Iran
On 18th April 1939, a few months before the outbreak of World War II, the future leader of Islamic Iran was born in the holy city of Mashhad, Khorasan. Sayyed Ali was the second son of the clerical family of Sayyed Javad Khamenei, a humble, poor theological scholar who taught all members of his family how to lead a simple, humble way of life. “My father, though a well-known religious figure, was a bit of an ascetic. We had a hard life. Sometimes for supper we had nothing but bread with some raisins, which our mother had somehow improvised…. our house, some sixty-five square meters, consisted of a single room and a gloomy basement. When visitors came to see my father as the local cleric to consult about their problems, the family had to move into the basement while the visit went on…. Years later some charitable persons bought the small, empty lot adjacent to our house, so we were able to build two more rooms! ”
● EDUCATION
At the age of four Sayyed Ali, accompanied by his elder brother Mohammad, was sent to maktab , an old-fashioned primary-school, to learn the alphabet and the Quran. Later, he was transferred to a newly established, Islamic school to continue his learning.
After this primary schooling, he pursued his studies at the theological seminary in Mashhad. ” The main encouraging factors for this enlightened decision were my parents, especially my father “, says Ayatollah Khamenei today. At Soleiman Khan and Nawwab Religious schools and under the supervision of his father and the tutorships of some great religious scholars, he took up all the ‘intermediate level ‘ curricula including logic, Philosophy and Islamic Jurisprudence in the surprisingly short course of about 5 years and started his ‘ advanced studies ‘ called darsi kharij with such eminent scholars and tutors as Grand Ayatollah Milani
● THE FAMED SEMINARIES OF NAJAF ANF QUM
The young sayyed Ali was only eighteen years old when he started his studies at the highest level. In the meantime, he decided to make a pilgrimage to the holy shrines in Iraq, and so he left Iran for Najaf in 1957. He was fascinated by the theological, academic ways of Islamic instructions by such eminent scholarly ayatollahas as Hakim, Shahrudi, Zanjani, Yazdi and Borujerdi. He attended their lessons and was willing to stay there and continue to profit from these excellent teachers. Yet his father made it known that he preferred that his son took up his further advanced studies in the holy city of Qum, near Tehran. Thus, respecting his father’s preference, he returned to Iran in 1958.
Diligently and enthusiastically he followed his advanced studies in Qum from 1958 to 1964 and benefited from the teachings of great scholars and grand ayatollahs as Borujerdi, Khomeini, Haeri Yazdi and Tabatabai.
But now he learned that his father had lost his sight in one eye and was not able to read properly. This prompted him to return to Mashhad and while being at the service of his father, seek further knowledge from him, from Ayatollah Milani and other important scholars residing in Mashhad. The Young Sayyed Ali who had now become a mujtahid by having completed his advanced level studies, began to teach various, religious subjects to younger Seminary and University students.
Recalling this important point of departure in his life, the present Leader of the Islamic Iran, has this to say: “ If there has been any successes in my life, they should all go back to God’s blessings favored on me because of my dutiful caring for parents.”
● POLITICAL ACTIVITIES
“In the areas of political and revolutionary ideas and Islamic jurisprudence, I am certainly a disciple of Imam Khomeini”, says Ayatollah Khamenei. He adds: “Yet the very first sparks of consciousness on Islamic, revolutionary ideas and the duty to fight the shah’s despotism and his British supporters, was kindled in my soul at the age of 13 when the brave cleric, Nawwab Safavi, later martyred by the Shah’s regime, came to our school in Mashhad in 1952 and delivered a fiery speech against the Shah’s anti-Islamic, deceitful policies.”
It was in Qum in 1962, however, that Sayyed Ali joined the ranks of the revolutionary followers of Imam Khomeini who opposed the pro-American, anti-Islamic policies of the Shah’s regime.
Dedicatedly and fearlessly he followed this path for the next 16 years which ultimately led to the downfall of the Shah’s brutal regime: persecutions, tortures, imprisonments and exile could not make him waver for a moment.
In May 1963 (corresponding to the holy month of muharram) Imam Khomeini honored the young, brave cleric, Sayyed Ali, with the mission of taking a secret message to Ayatollah Milani in Mashhad and other clergymen in Khorasan province on the ways and tactics of exposing the true nature of the Shah’s regime. He fulfilled this mission properly and travelled to the city of Birjand for further propagation of Imam Khomeini’s policies. Here he was arrested for the first time and spent one night in jail and the authorities ordered him the following day not to speak at the pulpit again! From that moment he knew that he would be under police surveillance all the time. Of course he did not submit to police threats, and as a result of his activities relating to the bloody June 1963 Uprising (15th of Khordad ) he was again arrested and transferred to Mashhad to spend some ten days in prison under very severe conditions.
In January 1964 ( Ramadhan 1383 ) according to a well-organized plan, Khamenei and a few close friends traveled to Kirman and Zahedan, southern Iran, to expose the phony referendum the Shah was holding for his so-called reforms. There in the course of many public speeches, he exposed the Satanic, American policies of the Pahlavi regime; This time, therefore, the Shah’s feared Intelligence Agency, SAVAK, stepped in and arrested him one late evening. He was taken to Tehran by an airplane to spend some two months in solitary confinement bearing many types of maltreatment and torture.
Once freed, he started holding lessons on the exegeses of the Quran, the Prophetic Traditions and Islamic ideology in Mashhad and Tehran, which were most welcome by the revolutionary Iranian youth. As he was sure now that SAVAK was watching him closely, he was forced to go underground in 1967; Yet he was arrested again for holding such classes and Islamic discussions.
Ayatollah Khamenei has himself explained the reasons for such measures by SAVAK:
“From 1970 onwards, grounds for an armed movement were being laid. Accordingly the regime’s sensitivity and severity of action against me increased. They could not believe that the armed actions were not connected with a sound, Islamic ideology. They thought that there must be links between these revolutionaries and people like me because of my intellectual and purposeful activities. Despite all this, after I was released, more and more people attended my classes on the Quranic teachings, and many were present at our clandestine gatherings. “
● LAST ARREST & EXILE
Throughout the years 1972-1975, Ayatollah Khamenei was holding classes on Quranic, Islamic ideology in three different mosques in Mashhad. These classes together with his lectures on Nahjulbalaqa of Imam Ali (AS) attracted thousands of the conscious, political-minded youth and students; The lectures were circulated, in hand-written or typed forms, in nearly towns and cities. His students travelled to distant cities to spread his lessons and ideas. All this frightened the Shah’s SAVAK agents, and so, in the winter of 1975, they broke into his home in Mashhad, arrested him for the 6th time and confiscated all his books and notes. Now he was detained in Tehran’s notorious “Police-SAVAK Joint Prison” for many months. This had been his most trying imprisonment, and Ayatollah Khamenei has this to say about the barbarous treatment of the detainees: “These conditions may be understood only by those who suffered them!”
In the autumn of 1975, he was freed and sent back to Mashhad and he was now completely banned from delivering lectures or holding classes.
His clandestine activities, however, prompted SAVAK to apprehend him in the winter of 1976 and sentence him to exile for some three years. This difficult period came to an end earlier in the latter part of 1978 due to prevailing conditions, and Khamenei could return to Mashhad months before the triumphant Islamic Revolution. He persistently followed his political, Islamic activities in the epoch-making period of civil unrest and mass demonstrations throughout Iran, and thus, after some 15 years of bearing all sorts of tortures and maltreatments at the hands of the agents of the Shah’s bloodthirsty regime, he could now witness the fall of the tyrannical Pahlavi regime and the rise of an Islamic Republic in Iran.
● THE VICTORY OF THE ISLAMIC REVOLUTION Shortly before the actual triumph of the Islamic Revolution (February 11, 1979) and before Imam Khomeini’s victorious return to Iran from Paris, an Islamic Revolutionary Council was formed at the behest of the Imam. Ayatollah Khamenei was appointed as a member of this Council together with other important, Islamic figures as Ayatollahs Motahhari, Beheshti, and Hashemi Rafsanjani. He, therefore, left Mashhad for Tehran to take up his new responsibilities.
● NEW POSTS AND POSITIONS
The following is a chronological list of the services he has rendered to the Islamic Republic since that time:
۱۹۸۰- Founding member of the Islamic Republic party, together with such Religious and Mujahids as Beheshti, Rafsanjani, Bahonar, and Musavi-Ardebili.
– Deputy-Minister of Defence.
– Supervisor of the Islamic Revolutionary Guards.
– Imam of Tehran’s Friday Congregational Prayers, by Imam Khomeini’s decree.
– Elected Tehran MP in the Majlis(Consultative Assembly)
۱۹۸۱- Imam Khomeini’s representative at the High Council of Defence.
– Active presence at the fronts of the Iraqi-imposed war on Iran.
>
۱۹۸۲- Elected President of the IRI ( after the martyrdom of President Mohammad Ali Rajai; Khamenei was himself the target of an assassination attempt at Abudhar mosque in Tehran which hospitalized him for a few months.)
– Appointed Chairman of the Revolution’s Cultural Council.
۱۹۸۶- President of the Expediency Council.
– Reelected President for a second, 4-year term.>
۱۹۹۰- Chairman of the Committee for Revision of the Constitution.
– Elected by the Majlis of Islamic Experts as the Supreme leader of the Islamic Republic of Iran after the demise of Imam Khomeini.
● WORKS
To complete this very brief biography, let us take a glimpse at the list of Ayatollah Khamenei’s written works:
Authorship:
۱٫ Islamic Thought in the Quran (an outline)
۲٫ The Profundity of Prayer
۳٫ A Discourse on Patience
۴٫ On the 4 Principal Books concerning the Biography of Narrators.
۵٫ Guardianship (wilaaya)
۶٫ The Islamic seminary of Mashhad (a general report)
۷٫ Imam Al-Saadiq (AS)
۸٫ Unity and Political Parties
۹٫ Arts: Personal views
۱۰٫ Understanding Religion Properly
۱۱٫ Struggles of Shi’ite Imams (AS)
۱۲٫ The Essence of God’s Unity
۱۳٫ The Necessity of Returning to the Quran
۱۴٫ Imam Al-Sajjad (AS)
۱۵٫ Imam Reza (AS) and his appointment as crown prince.
۱۶٫ The Cultural Invasion (Collection of speeches)
۱۷٫ Collections of speeches and messages ( 9 volumes )
Translations: (from Arabic into Persian)
۱٫ Peace Treaty of Imam Hassan (AS) , by Raazi Aal-yasseen
۲٫ The Future in Islamic Lands, by Sayyed Gutb
۳٫ Muslims in the Liberation Movement of India, by Abdulmun’im Nassri
۴٫ An Indictment against the Western Civilization, by Sayyed Gutb
Office of The Supreme Leader, Sayyed Ali khamenei