شهادت جوانان هاشمی در روز عاشورا

در بیان شهادت جوانان هاشمی در روز عاشورا

چون از اصحاب کس نماند جز آنکه کشته شده بود، نوبت به جوانان هاشمی رسید، پس فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام و اولاد جعفر و عقیل و فرزندان امام حسن و امام حسین علیهم السلام ساخته جنگ شدند و بایکدیگر وداع کردند…

وَلَنِعْم ماقیلَ:

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
تا بر شتر نبندد محمل بروز باران
وَ شَمِدْتَ کَیْفَ نُکَررُّ التَّوْدیعا
وَ عَلِمْتِ اَنَّ مِنَ الْحَدیثِ دُمُوعاُ
آنچنان جای گرفته است که مشگل برود

آئید تا بگرییم چون ابر در بهاران
با ساربان بگوئید احوال اشک چشمم
لَوْ‌کُنْتَ ساعَهَ بَیْنَنا ما بَیْنَنا
اَیْقَنْتَ اَنَّ مِنَ الدُّمُوع مُحَدّثاً
گفتمش سیر به بینم مگر از دل برود

پس به عزم جهاد قدم جوانمردی در پیش نهاد.

جناب ابوالحسن علی بن الحسین الاکبر سلام الله علیه:

مادر آنجناب لیلی بنت ابی مره بن عروه بن مسعود ثقفی است، و عروه بن مسعود یکی از سادات اربعه در اسلام و از عظمای معروفین است و او را مثل صاحب یس و شبیه‌ترین مردم به عیسی بن مریم گفته‌اند. و علی اکبر علیه السلام جوانی خوش صورت و زیبا در طلاقت لسان و صباحت رخسار و سیرت و خلقت اشبه مردم بود به حضرت رسالت صلی الله علیه و آله شجاعت از علی مرتضی علیه السلام داشت، و به جمیع محامد و محاسن معروف بود چنانکه ابوالفرج از مغیره روایت کرده که یک روز معاویه در ایام خلافت خویش گفت سزاوارتر مردم به امر خلافت کیست؟ گفتند جز تو کسی را سزاوارتر ندانیم، معاویه گفت نه چنین است بلکه سزارواتر برای خلافت علی بن الحسین علیه السلام است و جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله است، و جامع است شجاعت بنی هاشم و سخاوت بنی امیه و حسن منظر و فخر و فخامت ثقیف را.

بالجمله آن نازنین جوان عازم میدان گردید، و از پدر بزرگوار خود رخصت جهاد طلبید، حضرت او را اذن کارزار داد. علی علیه السلام چون به جانب میدان روان گشت آن پدر مهربان نگاه مأیوسانه به آن جوان کرد و بگریست و محاسن شریفش را به جانب آسمان بلند کرد و گفت:

ای پروردگار من گواه باش بر این قوم هنگامی که به مبارزت ایشان می‌رود جوانی که شبیه‌ترین مردم است در خلقت و خلق و گفتار با پیغمبر تو، و ما هر وقت مشتاق می‌شدیم به دیدار پیغمبر تو نظر به صورت این جوان می‌کردیم، خداوندا بازدار از ایشان برکات زمین را و ایشان را متفرق و پراکنده ساز و در طرق متفرقه بیفکن ایشان را و والیان را از ایشان هرگز راضی مگردان چه این جماعت ما را خواندند که نصرت ما کنند چون اجابت کردیم آغاز عداوت نمودند و شمشیر مقاتلت بر روی ما کشیدند.

آنگاه بر ابن سعد (ملعون) صیحه زد که چه می‌خواهی از ما، خداوند قطع کند رحم ترا و مبارک نفرماید بر تو امر ترا و مسلط کند بر تو بعد از من کسی را که ترا در فراش بکشد برای آنکه قطع کردی رحم مرا و قرابت مرا با رسول خدا صلی الله علیه و آله مراعات نکردی، پس به صوت بلند این آیه مبارکه را تلاوت فرمود:

اِنَّ اللهَ اصْطفی آدمَ وَ نُوحاً وَ الَ اِبراهیمَ وَ الَ عِمرانَ عَلی العالمینَ ذُرِیّهً بَعضُها مِن بَعضٍ وَ اللهُ سَمیعٌ علَیمٌ.

و از آن سوی جناب علی اکبر علیه السلام چون خورشید تابان از افق میدان طالع گردید و عرصه نبرد را به شعشه طلعتش که از جمال پیغمبر (ص) خبر می‌داد منور کرد.

لَمّا بَدا بَیْنَ الصُّفُوفِ وَ کبًّرَوُا
یُوْمی اِلَیْه بِها وَ عَیْنَ تَنْظُروُا

ذَکَروُا بِطَلْعَتِهِ النَّبِیَّ فَهَلَّلوُا
فَافْتَنَّ فیهِ النّاظِروُنَ فَاِصْبَعٌ

پس حمله کرد، و قوت بازویش که تذکره شجاعت حیدر صفدر می‌کرد در آن لشکر اثر کرد و رجز خواند:

نَحْنُ وَ بَیْتِ اللهِ اَوْلی بِالنَّبِی
ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمیِ عَلوِیّ
تَاللهِ لایَحْکُمُ فینَا ابْنُ الدَّعی

اَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیًّ
اَضْرِبُکُمْ بِالسَّیْفِ حَتّ یَنْثَی
وَلا یَزالُ الْیَوْمَ اَحْمی عْنَ اَبی

همی حمله کرد و آن لئیمان شقاوت انجام را طعمه شمشیر آتشبار خود گردانید. بهر جانب که روی می‌کرد گروهی را به خاک هلاک می‌افکند، آنقدر از ایشان کشت تا آنکه صدای ضجه و شیون از ایشان بلند شد، و بعضی روایت کرده‌اند که صد و بیست تن را به خاک هلاک افکند. این وقت حرارت آفتاب و شدت عطش و کثرت جراحت و سنگینی اسلحه او را به تعب درآورد، علی اکبر علیه السلام از میدان به سوی پدر شتافت. عرض کرد که ای پدر تشنگی مرا کشت و سنگینی اسلحه مرا به تعب عظیم افکند آیا ممکن است که بشربت آبی مرا سقایت فرمایی تا در مقاتله با دشمنان قوتی پیدا کنم؟ حضرت سیلاب اشک از دیده بارید و فرمود واغوثاه ای فرزند مقاتله کن زمان قلیلی پس زود است که ملاقات کنی جدت محمد صلی الله علیه و آله را پس سیراب کند ترا به شربتی که تشنه نشوی هرگز و در روایت دیگر است که فرمود ای پسرک من بیاور زبانت را پس زبان علی را در دهان مبارک گذاشت و مکید و انگشتر خویش را بدو داد و فرمود که در دهان خود بگذار و برگرد به جهاد دشمنان.

فَاِنّی اَرْجُوانّضک لاتُمْسی حَتّی یَسْقیکَ جَدُّکَ بِکَاْسِهِ الاَوْفی شَرْبَهً لاتَظْمَا بَعْدَها اَبَداً

پس جناب علی اکبر علیه السلام دست از جان شسته و دل بر خدا بسته به میدان برگشت و این رجز خواند:

وَ ظَهَرَتْ مِنْ بَعْدِها مَصادِق
جُمُوعَکُمْ اَوْ تُعْمَدَ الْبَوارِقُ

الْحَرْبُ قَدْ باَنَتْ لَهاض الْحَقایِقُ
وَاللهِ رَبّ الْعَرْشِ لانُفارِقُ

پس خویشتن را در میان کفار افکند و از چپ و راست همی زد و همی کشت تا هشتاد تن را به درک فرستاد، این وقت مره بن منقذعبدی لعین فرصتی به دست کرده شمشیری بر فرق همایونش زد که فرقش شکافته گشت و از کارزار افتاد. و موافق روایتی مره بن منفذ چون علی اکبر علیه السلام را دید که حمله می‌کند و رجز می‌خواند، گفت گناهان عرب بر من باشد اگر عبور این جوان از نزد من افتاد پدرش را به عزایش نشانم، پس همینطور که جناب علی اکبر علیه السلام حمله می‌کرد به مره به منقذ برخورد مره لعین نیزه بر آن جناب زد و او را از پا در آورد. و به روایت سابقه پس سواران دیگر نیز علی (ع) را به شمشیرهای خویش مجروح کردند تا یک باره توانائی از او برفت دست در گردن اسب در آورد و عنان رها کرد اسب او را در لشکر اعداء از این سوی بدان سوی می‌برد و بهر بیرحمی که عبور می‌کرد زخمی بر علی (ع) می‌زد تا اینکه بدنش را با تیغ پاره پاره کردند. وَ قالَ اَبٌوالْفَرَجُ وَ جَعَلَ یَکرُّ کَرَّه بَعْدَ کَرَّهٍ حَتّی رُمِیَ بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فی حَلْقِهِ فَخَرَقَهُ وَ اَقْبَلَ یَنْقَلِبُ فی دَمِهِ.

و به روایت ابوالفرج همینطور که شهزاده حمله می‌کرد بر لشکر تیری به گلوی مبارکش رسید و گلوی نازنینش را پاره کرد. آن جناب از کار افتاد و در میان خون خویش می‌غلطید و در این اوقات تحمل می‌کرد، تا آنگاه که روح به گودی گلوی مبارکش رسید و نزدیک شد که به بهشت عنبر سرشت شتابد صدا بلند کرد: یا اَبَتاه عَلَیْکَ مِنّیِ السًّلامُ هذا جَدّی رَسُولُ اللله یَقْرَؤُکَ السَّلام وَ یَقُولُ عَجّلِ الْقُدُومَ اِلَیْنا.

و به روایت دیگر ندا کرد: یا اَبَتاه هذا جَدیّ رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ قَدْسَقانی بِکَاْسِهِ الاَوْفی شَرْبَه لااَضْمَأ بَعْدَها اَبَداً وَ هُوَ یَقُولُ العَجَلَ العَجَلَ فَاِنَّ لَکَ کَاساً مَذْخوُرَه حَتّی تَشْرِیَهَا السّاعَه. یعنی اینک جد من رسول خدا صلی الله علیه و آله حاضر است و مرا از جام خویش شربتی سقایت فرمود که هرگز پس از آن تشنه نخواهم شد و می‌فرماید: ای حسین تعجیل کن در آمدن که جام دیگر از برای تو ذخیره کرده‌ام تا در این ساعت بنوشی پس حضرت سیدالشهداء علیه السلام بالای سر آن کشته تیغ ستم و جفا آمد، به روایت سید بن طاوس صورت بر صورت او نهاد: شاعر گفته:

شد جهان تار از قرآن ماه و مهر
گفت کای بالیده سر و سرفراز
کایمن از صیاد تیرانداز نیست
من در این وادی گرفتار الم

چهر عالمتاب بنهادش به چهر
سر نهادش بر سر زنوای ناز
این بیابان جای خواب ناز نیست
تو سفر کردی و آسودی ز غم

و فرمود خدا بکشد جماعتی را که ترا کشند، چه چیز ایشان را جری کرده که از خدا و رسول نترسیدند و پرده حرمت رسول را چاک زدند، پس اشگ از چشمهای نازنینش جاری شد و گفت: ای فرزند عَلَی الدُنیا بَعَدَکَ العفَا بعد از تو خاک بر سر دنیا و زندگانی دنیا.

شیخ مفید ره فرموده این وقت حضرت زینب سلام الله علیها از سراپرده بیرون آمد و با حال اضطراب و سرعت به سوی نعش جناب علی اکبر می‌شتافت و ندبه بر فرزند برادر می‌کرد، تا خود را به آن جوان رسانید و خویش را بر روی او افکند، حضرت سر خواهر را از روی جسد فرزند خویش بلند کرد و به خیمه‌اش بازگردانید و رو کرد به جوانان هاشمی و فرمود که بردارید برادر خود را پس جسد نازنینش را از خاک برداشتند و در خیمه‌ای که در پیش روی آن جنگ می‌کردند گذاشتند.

مؤلف گوید: که در باب حضرت علی اکبر علیه السلام دو اختلافست.

یکی آنکه در چه وقت شهید گشته، شیخ مفید و سید بن طاوس و طبری و ابن اثیر و ابوالفرج و غیره ذکر کرده‌اند که اول شهید از اهل بیت علیهم السلام علی اکبر بوده و تایید می‌کند کلام ایشان را زیارت شهداء معروفه السَّلامُ عَلیکَ یا اَوّل قَتیل مِن نَسْلِ خَیر سَلیل ولکن بعضی از ارباب مقاتل اول شهید از اهل بیت را عبدالله بن مسلم گفته‌اند و شهادت علی اکبر را در اواخر شهداء ذکر کرده‌اند.

دوم اختلاف در سن شریف آن جنابست که آیا در وقت شهادت هیجده ساله یا نوزده ساله بوده، و از ‍حضرت سید سجاد علیه السلام کوچکتر بوده یا بزرگتر و به سن بیست و پنچ سالگی بوده؟ و مابین فحول علماء در این باب اختلاف است، و ما در جای دیگر اشاره باین اختلاف و مختار خود را ذکر کردیم و بهر تقدیر این مدتی که در دنیا بود عمر شریف خود را صرف عبادت و زهادت و اطعام مساکین و اکرام وافدین وسعه در اخلاق و توسعه در ارزاق فرموده به حدی که در مدحش گفته شده:

مِنْ‌مُحْتَفٍ یَمْشی وَلاناعِلٍ
(الابیات)

لَمْ تَرَعَیْنُ نَظَرَتْ مِثْلَهُ

و در زیارتش خوانده می‌شود:

اَلسَّلامَ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصّدّیقُ وَ الشَّهیدُ الْمُکَرَّمُ وَ السَّیّدُ المُقَدَّمُ الّذَی عاشَ سَعیداً وَ ماتَ شَهیداً وَ‌ذَهَبَ فَقیداً فَلَمْ تَتَمَتَّعْ مِنَ الدُّنْیا اِلاّ بِالْعَمَلش الصّالِحِ وَ لَمْ تَتَشاغَلْ اِلاّ بِالْمَتْجَرش الرّابِحِ.

و چگونه چنین نباشد آن جوانی که اشبه مردم باشد به حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله و اخذ آداب کرده باشد از دو سید جوانان اهل جنت، چنانچه خبر می‌دهد از این مطلب عبارت زیارت مرویه معتبره آن حضرت اّلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ و آیا والده آن جناب در کربلا بوده یا نبوده؟ ظاهر آنست که نبوده و در کتب معتبره نیافتم در این باب چیزی. و اما آنچه مشهور است که بعد از رفتن علی اکبر علیه السلام به میدان، حضرت حسین علیه السلام نزد مادرش لیلی رفت و فرمود برخیز و برو در خلوت دعا کن برای فرزندت که من از جدم شنیدم که می‌فرمود دعای مادر در حق فرزند مستجاب می‌شود الخ به فرمایش شیخ ما تمام دروغست.

شهادت عبدالله بن مسلم بن عقیل رضی الله عنه:

محمد بن ابوطالب فرموده اول کسی که از اهل بیت امام حسین علیه السلام به مبارزت بیرون شد عبدالله بن مسلم بود و رجز می‌خواند و می‌فرمود:

وَفِقْیَه بادُوا عَلی دین النَّبِیّ
لکِنْ خِیارٌ وَ کِرامُ النَّسَبِ

اَلْیَوْمَ اَلْثی مُسْلِماً وَ هُوَاَبی
لَیْسُوا بِقَوْمٍ عُرِفُوا بِالْکَذِبِ

مِنْ هاشِمِ السّاداتِ اَهْل النَّسَب.

پس کارزار کرد و نود و هشت نفر را در سه حمله به درک فرستاد، پس عمرو بن صبی او را شهید کرد. رحمه الله علیه.

ابوالفرج گفته که مادرش رقیه دختر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام بوده، و شیخ مفید و طبری روایت کرده‌اند که عمرو بن صبیح تیری به جانب عبدالله انداخت و عبدالله دست خود را سپر پیشانی خود کرد آن تیر آمد و کف او را بر پیشانی او اندوخت، عبدالله نتوانست دست خود را حرکت دهد پس ملعونی دیگر نیزه بر قلب مبارکش زد و او را شهید کرد.

ابن اثیر گفته که فرستاد مختار جمعی را برای گرفتن زید بن رقاد، و ابن زید می‌گفت که من جوانی از اهل بیت امام حسین علیه السلام را که نامش عبدالله بن مسلم را تیری زدم در حالیکه دستش بر پیشانیش بود وقتی او را تیر زدم شنیدم که گفت خدایا این جماعت ما را قلیل و ذلیل شمردند خدایا بکش ایشان را همچنان که کشتند ایشان ما را، پس تیر دیگری به او زده شد پس من رفتم نزد او دیدم او را که مرده است تیر خود را بر دل او زده بودم از دل او بیرون کشیدم و خواستم آن تیر را که بر پیشانیش جای کرده بود بیرون آورم. بیرون نمی‌آمد. وَلَمْ اَزَلْ اَتَضَنَّضُ الأخَر عَنْ جَبْهَتِهِ حَتّی اَخَذْتُهُ وَ بَقِیَ النَّصْل پس پیوسته او را حرکت دادم تا بیرون آوردم چون نگاه کردم دیدم پیکان تیر در پیشانیش مانده و تیر از میان پیکان بیرون آمده. بالجمله اصحاب مختار به جهت گرفتن او آمدند، زید بن رقاد با شمشیر به سوی ایشان بیرون آمد، ابن کامل که رئیس لشکر مختار بود لشکر را گفت که او را نیزه و شمشیر نزنید بلکه او را تیرباران و سنگ باران نمائید، پس چندان تیر و سنگ بر او زدند که بر زمین افتاد پس بدن نحسش را آتش زدند در حالی که زنده بود و نمرده بود.

و بعضی از مورخین گفته‌اند که بعد از شهادت عبدالله بن مسلم آل ابوطالب جملگی به لشکر حمله آوردند، جناب سیدالشهداء علیه السلام که چنین دید ایشان را صیحه زد و فرمود: صَبْراً عَلَی الْمَوتِ یابَنی عمومتی.

هنوز از میدان برنگشته بودند که از بین ایشان محمد بن مسلم به زمین افتاد و کشته شد. رضوان الله علیه، و قاتل او ابومرهم ازدی و لقیط بن ایاس جهنی بود.

شهادت محمد بن عبدالله بن جعفر رضی الله عنه:

محمد بن عبدالله جعفر رضی الله عنهم به مبارزت بیرون شد و این رجز خواند:

فِعالَ قَوْمٍ فی الرَّدی عُمْیان
وَ مُحْکَمِ التَّنْزیلِ وَالتّبْیانِ

اَشْکُو اِلَی اللهِ مِنَ الْعُدوانِ
قَدْ بَدَّلُوا مَعالِمَ الْقُرْانِ
وَ اَظْهَروُا الْکُفْر مَعَ الّطُغْیانِ.

پس ده نفر را به خاک هلاک افکند، پس عامر بن نهشل تمیمی او را شهید کرد.

ابوالفرج گفته که مادرش خَوْصا بنت حفص از بکر بن وائل است، و سلیمان بن قته اشاره به شهادت او کرده و در مرثیه خود که گفته:

قَدْ عَلَوْهُ بصِارِمٍ مَصْقُولٍ
بِدُمُوع تَسیلُ کَلّ مَسیْلٍ

وَ سَمِیّ النَّبِیّ غوُدِرَ فیهْم
فَاِذا ما بَکیتُ عَیْنی فَجُودی

شهادت عون بن عبدالله بن جعفر رضی الله عنه:

قالَ الطَّبَری فَاعْتَوَرَهُمُ النّاسُ مِنْ کُلّ جانِبِ فَحَمَلَ عَبْدُاللهِ بْنِ قُطْنَهِ الطّایّی ثُمَّ النَّبْهانیّ عَلی عَوْنِ بْنِ عَبْدِاللهِ بْنِ جًعْفَر بْنِ اَبیطالبِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ. و در مناقب است که عون به مبارزت بیرون شد و آغاز جدال کرد و این رجز خواند:

شَهید صِدْق فیِ الْجنانِ اَزْهَرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فیِ الْمَحْشَرِ

اِنْ تُنْکروُنی فَاَنَا ابْنُ جَعْفَرٍ
یَطیر فیها بِجَناحٍ اَخْضَرٍ

پس قتال کرد و سه تن سوار و هیجده تن از پیادگان از مرکب حیوه پیاده کرد، آخرالامر به دست عبدالله به قطنه شهید گردید.

ابوالفرج گفته که مادرش زینب عقیله دختر امیرالمومنین علیه السلام بنت فاطمه بنت رسول الله (ص) می باشد، و سلیمان بن قته به او اشاره کرده در قول خود:

لَیْسَ فیما یَنوُبَهُمْ بِخَذوُلٍ
بی فَبَکی عَلَی الْمُصابِ الطَّویلِ

وَ انْدُی اِنْ بَکَیْتِ عَوْناً اَخاهُ
فَلَمَعْری لَقَدْ اُصیبَ ذَوُ و الْقُرْ

(و فی الزیاره التی زاربها المرتضی علم الهدی رحمه الله:)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَوْنَ عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ اَبیطالبٍ السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ النّاشی فی حِجْرِ رَسُولِ صَلی اللهِ عَلَیِه وَ آلِهِ وَ الْمُقْتَدی بِاخْلاقِ رَسُولِ الله وَ الذّآبّ عَنْ حَریمِ رَسُولِ اللهِ صَبِیّاً وَ الذّآئِدِ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مُباشِراً لِلحُتُوفِ مُجاهِداً بالسُّیُوفِ قَبْلَ اَنْ یَقْوِیَ جِسْمُهُ وَ یَشْتَدَّ عَظْمُهُ وَ یَبْلُغَ اَشُدَّهُ (اِلی اَنْ قالَ) فَتَقَرَّبْتَ وَالمنایا داِنیّه وَ زَحَفْتَ وَالنَّفْسُ مُطْمَئِنَّه طَیّبَه تَلْقی بِوْجِهِکَ بِوادرَ السّهامِ وَ تُباشِرُ بِمُهْجَتِکَ حَدَّ الْحِسامِ حَتَّی وَ فَدْتَ اِلَی اللهِ تَعالی بِاَحْسَنِ عَمَلِ الخ.

و دیگر از شهداء اهل بیت (ع) عبدالرحمن بن عقیل است که به مبارزت بیرون شد و رجز خواند:

مِنْ هاشِم وَ هاشِمٌ اِخْوانی
هذا حُسَیْنُ شامِخُ الْبُنْیانِ

اَبی عَقیلٌ فَاعْرِ فوُامَکانی
کَهُولُ صِدْقٍ سادَهُ الاَقْرانِ
وَ سَیّدُ الشًّیْبِ مَعَ الشُّبانِ

پس هفده تن از فرسان لشکر را به خاک هلاک افکند، آنگاه به دست عثمان خالد جهنی به درجه رفیعه شهادت رسید. طبری گفته که گرفت مختار در بیابان دو نفری را که شرکت کرده بودند در خون عبدالرحمن بن عقیل و در برهنه کردن بدن او پس گردن زد ایشان را، آنگاه بدن نحسشان را به آتش سوزانید.

و دیگر … جعفر بن عقیل است رحمه الله که به مبارزت بیرون شد و رجز خواند:

کِمْ مَعْشَرِ فی هاشِمٍ مِنْ غالِبٍ
هذا حُسَیْنٌ اَطْیَب الاَطایِبِ

اَنَا الْغُلامُ الاْبْطَحِیُّ الطّالِبیّ
وَ نَحْنُ حَقاً سادَه الذَّوائِبِ

پس دو نفر و به قولی پانزده سوار را به قتل رسانید و به دست بشر بن سوط همدانی به قتل رسید. و دیگر عبدالله الاکبر بن عقیل که عثمان بن خالد و مردی از همدان او را به قتل رسانیدند. و محمد بن مسلم بن عقیل رضی الله عنه را ابومرهم ازدی و لقیط بن ایاس جُهنی شهید کرد.

و محمد بن ابی سعید بن عقیل رحمه الله را لقیط بن یاسر جهنی بزخم تیر شهید کرد.

مؤلف گوید: که بعد از شهادت جناب علی اکبر علیه السلام ذکر شهادت عبدالله بن مسلم بن عقیل شد، پس آنچه از آل عقیل در یاری حضرت امام حسین علیه السلام به روایات معتبره شهید شدند با جناب مسلم هفت تن به شمار می‌رود، و سلیمان بن قته نیز عدد‌ آنها را هفت تن ذکر کرده، چنانچه گفته در مرثیه امام حسین علیه السلام:

فَانْذُ بی اِنْ بَکَیْتَ ال الرََّسُولِ
قَدْ اُصیبُوا وَسَبْعَه لِعَقیلٍ

عَیْنُ جُودی بِعَبْرهٍ وَ عَویلٍ
سِنَّه کَلُّهُمْ لِصُلْبِ عَلِیّ

شهادت اولاد امیرالمومنین علیه السلام:

جناب ابوالفضل العباس علیه السلام چون دید که بسیاری از اهل بیتش شهید گردید رو کرد به برادران خود عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان امیرالمومنین علیه السلام از مادر خود ام البنین و فرمود:

تَقَّدمُوا بِنَفْسی اَنْتُمْ فَحامُوا عَنْ سّیّدِکُمْ حَتّی تَمُوتُوا دُونَهُ فَتَقَدَّمُوا جَمیعاً فَصاروُا اَمامَ الْحُسَیْنِ عَلَیْه السَّلام یَقُونَهُمْ بِوُجُوهِهْمِ وَ تُحُورِهْمِ.

یعنی جناب ابوالفضل علیه السلام با برادران خویش فرمود ای برادران من جان من فدای شماها باشد پیش بیفتید و بروید در جلو سید و آقایتان خود را سپر کنید و آقای خود را حمایت کنید و از جای خود حرکت نکنید تا تمامی در مقابل او کشته گردید. برادران ابوالفضل علیه السلام اطاعت فرمایش برادر خود نمودند تمامی رفتند در پیش روی امام حسین علیه السلام ایستادند و جان خود را و قایه جان بزرگوار نمودند، و هر تیر و نیزه و شمشیر که می‌آمد به صورت و گلوی خویش خریدند.

فَحَمَلَ هانیِ بْنُ ثَبیتِ الْحَضْرَمِیِ عَلی عَبْدِالله بْنِ عَلِیّ عَلَیْه السَّلام فَقَتََلَهُ ثُمَّ حَمَلّ عَلی اَخیهِ جَعْفَرَبْنِ عَلِیّ عَلَیْه السَّلام فَقَتَلَهُ اَیْضاً وَرَمی یَزیدُ الاَصْبَحیُ عُثْمانَ بْنَ عَلیّ عَلَیْه السَّلام بِسَهْمٍ فَقَتَلَهُ ثُمَّ خَرَجَ اِلَیْهِ فَاحْتَزَّ رَاْسَهُ وَ بَقَی الْعَبّاسُ بْنُ عَلِیّ قائماَ اَمامَ الْحُسَیْنِ یُقاتِلٌ دُونَهُ وَ یمیلُ مَعَهُ حَیْثُ مالَ حَتَّی قُتِلَ سَلامُ اللهِ عَلَیْه.

مؤ‌لف گوید: این چند سطر که در مقتل اولاد امیرالمومنین علیه السلام نقل کردم از کتاب ابوحنیفه دینوری بود که هزار سال بیشتر است آن کتاب نوشته شده ولکن در مقاتل دیگر است که عبدالله تقدم جست و رجز خواند:

ذاکَ عَلیُّ الخَیْر ذوالْفِعالِ
فی کُلَ یَومِ ظاهِرُ الاَهوالِ

اَنَا ابْنُ ذِی النَّجْدَهِ والاِفضالِ
سَیفُ رسول اللهِ ذوالنّکالِ

پس کارزار شدیدی نمود تا آنکه هانی بن ثبیت حضرمی او را شهید کرد بعد از آنکه دو ضربت مابین ایشان رد و بدل شد. و ابوالفرج گفته که سن آن جناب در آن روز به بیست و پنج سال رسیده بود.

پس از آن جعفر بن علی علیه السلام به میدان آمد و رجز خواند:

اِبْنُ عَلِیّ الْخَیْرِ ذُوالنَّوالِ
اَحْمی حُسَیْناً ذِی النَّدیَ الْمِفْضال

اِنّی اَنَا جَعْفَرُ ذُوالْمَعالی
حَسْبی بِعَمَی جَعْفَرٌ والْخالِ

هانی بن ثبیت بر او حمله کرد و او را شهید نمود. و ابن شهر آشوب فرموده که خولی اصبحی تیری به جانب او انداخت و آن بر شقیقه یا چشم او رسید و ابوالفرج از حضرت باقر علیه السلام روایت کرده که خولی جعفر را شهید کرد.

پس عثمان بن علی علیه السلام به مبارزت بیرون شد و گفت:

شَیْخی عَلِیٌّ ذُوالْفَعالِ الطَّاهِرِ
وَ سَیّدُ الصّغارِ وَالأکابِرِ

اِنّی اَنَا عُثْمانُ ذُوالْمَفاخِرِ
هذا حُسَیْنٌ سَیّدُ الاَخایِرِ

و کارزار کرد تا خولی اصبحی تیری بر پهلوی او زد و او را از اسب به زمین افکند، پس مردی از بنی دارم بر او تاخت و او را شهید ساخت (ره) و سر مبارکش را از تن جدا کرد و نقل شده که سن شریفش در آن روز به بیست و یکسال رسیده و وقتی که متولد شده بود امیرالمومنین علیه السلام فرموده بود که او را به نام برادر خود عثمان بن مظعون نام نهادم.

مؤلف گوید: عثمان بن مظعون (بظاء معجمه و عین مهلمه) یکی از اجلاء صحابه کبار و از خواص حضرت رسول صلی الله علیه و آله است و حضرت او را خیلی دوست می‌داشت و بسیار جلیل و عابد و زاهد بوده به حدی که روزها صائم و شبها به عبادت قائم و جلالت شأنش زیاده از آنست که ذکر شود، در ذی الحجه سنه دو هجری در مدینه طیبه وفات کرد، گویند او اول کسی است که در بقیع مدفون شد. و روایت شده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله بعد از مردن وی او را بوسید، و چون ابراهیم فرزند آن حضرت وفات کرد فرمود ملحق شو به سلف صالحت عثمان بن مظعون.

سید سمهوری در تاریخ مدینه گفته: ظاهر آنست که دختران پیغمبر صلی الله علیه وآله جمیعاً در نزد عثمان بن مظعون مدفون شده باشند زیرا که حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله در وقت دفن عثمان بن مظعون سنگی بالای سر قبرش برای علامت گذاشت و فرمود به این سنگ نشان می‌کنم قبر برادرم را و دفن می‌کنم در نزد او هر کدام که بمیرد از اولادم انتهی.

شهادت ابوبکر بن علی علیه السلام:

اسمش معلوم نشده، مادرش لیلی بنت مسعود بن خالد است و در مناقب گفته که به مبارزت بیرون شد و این رجز خواند:

مِنْ هاشِمِ الْخَیْرِ الْکَریمِ الْمُفْضِل
عَنْهُ نحامی بِالْحِسامِ الْمُصْقَلِ

شَیْخی عَلِیٌّ ذُوالفِقارِ الاَطْوَلِ
هذا حُسَیْنُ بْنُ النَّبّی الْمُرْسَل

تَفْدیهِ نَفسی مِنْ اَخ مُبَحَّلِ

و پیوسته جنگ کرد تا زجربن بدر و به قولی عقبه غنوی او را شهید کرد ره و از مدائنی نقل شده که کشته او را در میان ساقیه‌ای یافتند و ندانستند چه کسی او را به قتل رسانید. سید بن طاوس ره روایت کرده که حسن مثنی در روز عاشورا مقابل عمویش امام حسین (ع) کارزار کرد و هفده نفر از لشکر مخالفین به قتل رسانید و هیجده جراحت بر بدنش وارد آمد روی زمین افتاد، اسماء بن خارجه خویش مادری او، او را به کوفه برد و زخمهای او را مداوا کرد تا صحت یافت پس او را به مدینه حمل نمود.

شهادت طفلی از آل امام حسین علیه السلام:

ارباب مقاتل گفته‌اند که طفلی از سراپرده جناب امام حسین علیه السلام بیرون شد که دو گوشواره از دُرّ در گوش داشت و از وحشت و حیرت به جانب چپ و راست می‌نگریست و چندان از آن واقعه هولناک در بیم و اضطراب بود که گوشواره‌های او از لرزش سر و تن لرزان بود. در این حال سنگین دلی که او را هانی (لعین) ابن ثبیت می‌گفتند بر او حمله کرد و او را شهید نمود. و گفته‌اند که در وقت شهادت آن طفل شهربانو مدهوشانه به او نظر می‌کرد و یارای سخن گفتن و حرکت کردن نداشت.

لکن مخفی نماند که این شهربانو غیر والده امام زین العابدین علیه السلام است چه آن مخدره در ایام ولادت فرزندش وفات کرد. و ابوجعفر طبری شهادت این طفل را به نحو ابسط نوشته و ما عبارت او را به عینها در اینجا درج می‌کنیم:

رَوی اَبُوجَعْفَرِ الطَّبَریُّ عَنْ‌هُشام الْکَلْبِیّ حَدَّثَنی اَبُو هُذَیْلٍ رَجُلٌ مِنَ السَّکُونِ عَنْ هانِی بْنِ ثَبیتِ الْحَضْرَمِیّ قالَ رَاَیْتُهُ جالِساً فی مَجْلِسِ الْحَضْرَ میینَ فی زَمانِ خالِدِبْنِ عَبْدِاللهِ وَ هُوَ شَیْخٌ کَبیرٌ قالَ فَسَمُعْتُهُ وَ هُوَ یَقُولُ کُنْتُ مِمَّنْ شَهِدَ قَتْلَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ قالَ فَوَاللهِ اِنّی لَواقِف عاشِرُ عَشَرَه لَیْسَ مِنّا رَجُلٌ اِلاّ عَلی فَرَسٍ وَ قَدْ جالَتِ الْخَیْلُ وَ تَصَعْصَتْ اذِخَرَجَ غُلامٌ مِنْ الِ الْحُسَیْنِ عَلَیْه السَّلام وَ هُوَ مُمْسِکُ بِعُودٍ مِنْ تِلْکَ اَلابْنِیَیِه عَلَیْه ازارٌ وَ قَمیصٌ وَ هُوَ مَذْعُورٌ یَلْتَفِتُ یَمیناً وَ شِمالاً فَکَانّی اَنْظُرُ الی دُرَّتَیْنِ فی اُذُنَیْهِ تُذَبْذَبانِ کُلَّما الْتَفَتَ اِذْ‌ اَقْبَلَ رَجُلٌ یَرْکُضُ حَتّی اِذادَنی مِنْهُ مالَ عَنْ فَرَسِه ثُمَّ اقْتَصَدَ الْغُلامُ فَقَطَعَهُ بِالسَّیف قالَ هُشامُ قالَ السَّکُونّی هانی بْنِ ثَبیت هُو صاحب الغُلام فَلَمّا عُتِبَ عَلَیْه کَنّی عَنْ نَفْسِهِ.

برگرفته از کتاب منتهی الامال ، اثر حاج شیخ عبّاس قمی

About نیاز جهان