فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

زینب درد آشنا زینب

الوداع احسن یبنمی الوداع    باچر ابگه امحیره ول خیم متوجره

انا ابعالم الزر ویاک یاحسین اکتبت عهدی    ابمیلادی ارضعت هبک او بسمک الهج ابمهدی

در یان فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

عمر بن سعد چون از کار شهادت امام حسین علیه السلام پرداخت نخستین سر مبارک آن حضرت را به خولی (به فتح خاء و سکون واو و آخره یاء) بن یزید و حمید بن مسلم سپرد و در همان روز

عاشورا ایشان را به نزد عبیدالله بن زیاد روانه کرد خولی آن سر مطهر را برداشت و به تعجیل تمام شب خود را به کوفه رسانید، و چون شب بود و ملاقات ابن زیاد ممکن نمی‌گشت لاجرم به خانه

رفت…

فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

طبری و شیخ ابن نما روایت کرده‌اند از نوار زوجه خولی که گفت آن ملعون سر آن حضرت را در خانه آورد و در زیر اجّانه جای بداد و روی به رختخواب نهاد. من از او پرسیدم چه خبر داری بگو، گفت

مداخل یک دهر پیدا کردم سر حسین را آوردم، گفتم وای بر تو مردمان طلا و نقره می‌آورند تو سر حسین فرزند پیغمبر را، به خدا قسم که سر من و تو در یک بالین جمع نخواهد شد. این بگفتم و

از رختخواب بیرون جستم و رفتم در نزد آن اجّانه که سر مطهر در زیر آن بود نشستم، پس سوگند با خدا که پیوسته می‌دیدم نوری مثل عمود از آنجا تا به آسمان سر کشیده، و مرغان سفید

همی دیدم که در اطراف آن سر طیران می‌کردند تا آنکه صبح شد و آن سر مطهر را خولی به نزد ابن زیاد برد. مؤلف گوید: که ارباب مقاتل معتبره از حال اهلبیت امام حسین علیه السلام در شام

عاشورا نقل چیزی نکرده‌اند و بیان نشده که چه حالی داشتند که چه بر آنها گذشته تا ما در این کتاب نقل کنیم، بلی بعض شعراء در این مقام اشعاری گفته‌اند که ذکر بعضش مناسب است.

صاحب معراج المحبه گفته:

نگون چون رایت عباس گردید

چه خود را دید بی‌سالار و صاحب

بنات العش را جمع‌آوری کرد

غم قتل پدر بودش پرستار

درون خیمه سوزیده ز اخگر

قیامت بر شفیعان دست امت

که زهرا بود در جنت مکدر

که از تصویر آن عقل است حیران

زبان صد چو من ببریده و لال

بود دور از ادب گفت و شنودش

(گوینده نیر تبریزی است)

چه از میدان گردون چتر خورشید

بتول دومین ام المصائب

بر ایتام برادر مادری کرد

شفابخش مریضان شاه بیمار

شدندی داغداران پیمبر

بپا شد از جفا و جور امت

شبی بگذشت بر آل پیمبر

شبی بگذشت بر ختم رسولان

ز جمال و حکایتهای جمال

ز انگشت و ز انگشتر که بودش

دیگری گفته از زبان جناب زینب سلام الله علیها :

اگر صبح قیامت را شبی هست آنشب ست امشب

طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لبست امشب

برادرجان یک سر بر کن از خواب و تماشا کن

که زینب بی تو چون در ذکر یا ربست امشب

جهان پر انقلاب و من غریب این دشت پر وحشت

تو در خواب خوش و بیمار در تاب و تبست امشب

سرت مهمان خولی و تنت با ساربان همدم

مرا با هر دو اندر دل هزاران مطلب است امشب

صبا از من به زهرا گو بیا شام غریبان بین

که گریان دیده دشمن به حال زینب است امشب

و محتشم علیه الرحمه گفته:

ما را به صد هزار بلا مبتلا ببین

مردانشان شهید و زنان در عزا ببین

کای بانوی بهشت بیا حال ما بین

بنگر به حال زار جوانان هاشمی

فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

بالجمله چون عمر سعد (ملعون) سر امام علیه السلام را با خولی( لعین) سپرد امر کرد تا دیگر سرها را که هفتاد و دو تن به شمار می‌رفت از خاک و خون تنظیف کردند و به همراهی شمر

(ملعون) بن ذی الجوشن و قیس (لعین) بن اشعث و عمرو (ملعون) بن الحجاج برای ابن زیاد (ملعون) فرستاد و به قولی سرها را در میان قبایل کنده و هوازن و بنی تمیم و بنی اسد و مردم مذحج

و سایر قبایل پخش کرد تا به نزد ابن زیاد برند و به سوی او تقرب جویند. و خود آن ملعون بقیه آن روز را ببود و شب را نیز بغنود و روز یازدهم را تا وقت زوال در کربلا اقامت کرد و بر کشتگان سپاه

خویش نماز گذاشت و همگی را به خاک سپرد و چون روز از نیمه بگذشت عمر بن سعد (ملعون) امر کرد که دختران پیغمبر صلی الله علیه و آله را مشکفات الوجوه بر شتران بی‌وطا سوار کردند و

سید سجاد علیه السلام را غل جامعه بر گردن نهادند. ایشان را چون اسیران ترک و روم روان داشتند چون ایشان را به قتلگاه عبور دادند زنها را که نظر بر جسد مبارک امام حسین علیه السلام و

کشتگان افتاد لطمه بر صورت زدند و صدا را به صیحه و ندبه برداشتند. صاحب معراج المحبه گفته:

فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

بهم پیوست نیسان و حزیران

یکی شد موکنان بر سوگ دلبند

یکی داغ علی را تازه می‌کرد

بپا گردید غوغای قیامت

بنور دیده ساقی کوثر

به جان خلد نار دوزخی زد

سیه شد روزگار آل عصمت

شنیدن کی بود مانند دیدن

چه بر مقتل رسیدن آن اسیران

یکی مویه کنان گشتی به فرزند

یکی از خون به صورت غازه می‌کرد

به سوگ گلرخان سروقامت

نظر افکند چون دخت پیمبر

بناگه ناله هذا اخی زد

ز نیرنگ سپهر نیل صورت

ترا طاقت نباشد از شنیدن

دیگری گفته:

خود برافکندند از پشت شتر

شور محشر در جهان انداختند

از جگر هجران کشیده بلبلی

خاست محشر از قرآن مهر و ماه

آن همایون بانوی خورشید مهد

زخم خواره در میانه ناپدید

بود جای تیر و شمشیر و سنان

مه جبینان چون گسسته عقد در

حلقها از بهر ماتم ساختند

گشت نالان بر سر هر نوگلی

زینب آمد بر سر بالین شاه

تا نظر برد اندر آن پیکر بجهد

دید پیدا زخمهای بیعدید

هر چه جستی موبمو از وی نشان

فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

شیخ ابن قولویه قمی به سند معتبر از حضرت سجاد علیه السلام روایت کرده که به رائده فرمود همانا چون روز عاشورا رسید، رسید به ما آنچه رسید از دواهی و مصیبات عظیمه و کشته گردید

پدرم و کسانی که با او بودند از اولاد و برادران و سایر اهلبیت او، پس حرم محترم و زنان مکرمه آن حضرت را بر جهاز شتران سوار کردند برای رفتن به جانب کوفه پس نظر کردم به سوی پدر و سایر

اهلبیت او که در خاک و خون آغشته گشته و بدنهای آنها طاهر بر روی زمین است و کسی متوجه دفن ایشان نشد و سخت بر من گران آمد و سینه من تنگی گرفت و حالتی مرا عارض شد که

همی خواست جان از بدن من پرواز کند. عمه‌ام زینب کبری سلام الله علیها چون مرا بدین حال دید پرسید که این چه حالتست که در تو می‌بینم ای یادگار پدر و مادر و برادران من، می‌نگرم ترا که

می‌خواهی جان تسلیم کنی، گفتم ای عمه چگونه جزع و اضطر اب نکنم و حال آنکه می‌بینم سید وآقای خود و برادران و عموها و عموزادگان و اهل و عیشرت خود را که آغشته به خون در این

بیابان افتاده و تن ایشان بی‌کفن است و هیچکس بر دفن ایشان نمی‌پردازد و بشری متوجه ایشان نمی گردد و گویا ایشان را از مسلمانان نمی‌دانند.

عمه‌ام گفت: « از آنچه می‌بینی دلگران مباش و جزع مکن به خدا قسم که این عهدی بود از رسول خدا صلی الله علیه و آله به سوی جد و پدر و عم تو و رسول خدا صلی الله علیه و آله مصائب هر

یک را به ایشان خبر داده به تحقیق که حق تعالی در این امت پیمان گرفته از جماعتی که فراعنه ارض ایشان را نمی‌شناسند لکن در نزد اهل آسمانها معروفند که ایشان این اعضای متفرقه و

اجساد در خون طپیده را دفن کنند.

فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

وَ ینصِبُونَ لِهذا اللطَّف عَلَما لقبرِ اَبیکَ سَیّدِ الشّهداء (ع) لایُدْرَسُ اَثَرُهُ ولا یَعْفُو رَسْمُهُ عَلی کرُوُرِ اللیالی والایّام.

و در ارض بر قبر پدرت سیدالشهداء علیه السلام علامتی نصب کردند که اثر آن هرگز برطرف نشود و به مرور ایام و لیالی محو و مطموس نگردد یعنی مردم از اطراف و اکناف به زیارت قبر مطهرش

بیایند و او را زیارت نمایند، و هر چند که سلاطین کفره و اعوان ظلمه در محو آثار آن سعی و کوشش نمایند ظهورش زیاده گردد و رفعت و علوش بالاتر خواهد گرفت.»

بقیه این حدیث شریف از جای دیگر گرفته شود، بنابر اختصار است.

و بعضی عبارات سید ابن طاوس را در باب آتش زدن خیمه‌ها و آمدن اهلبیت علیهم السلام به قتلگاه که در روز عاشورا نقل کرده، در روز یازدهم نقل کرده‌اند مناسبست ذکر آن، نیز چون ابن سعد

(ملعون) خواست زنها را حرکت دهد به جانب کوفه امر کرد آنها را از خیمه بیرون کنند و خیام محترمه را آتش زنند پس آتش در خیمه‌های اهل بیت زدند شعله آتش بالا گرفت فرزند پیغمبر (ص)

دهشت زده با سر و پای برهنه از خیمه‌ها بیرون دویدند و لشکر را قسم دادند که ما را به مصرع حسین علیه السلام گذر دهید پس به جانب قتلگاه روان گشتند، چون نگاه ایشان به اجساد

طاهره شهداء افتاد صیحه و شیون کشیدند و سر و روی را با مشت و سیلی بخستند.

فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

و چه نیکو سروده محتشم علیه الرحمه در این مقام:

شور نشو واهمه را درگما فتاد

بر زخمهای کاری تیر و کمان فتاد

بر پیکر شریف امام زمان فتاد

سرزد چنانکه آتش او در جهان فتاد

رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول

وین صید دست و پا زده در خون حسین تست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست

کز خون او زمین شده جیحون حسین تست

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین تست

مرغ هوا و ماهی دریا کباب کرد

ما را غریب و بیکس و بی‌آشنا ببین

در ورطه عقوبت اهل جفا ببین

سرهای سروان همه در نیزه‌ها ببین

غلطان به خاک معرکه کربلا ببین

بر حربگاه چون ره آنکاروان فتاد

هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان

بی‌اختیار نعره هذا حسین از او

پس بازبان پرگله آن بضعه رسول

این کشته فتاده به هامون حسین تست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

این خشک لب فتاده و ممنوع از فرات

این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه

پس روی در بقیع و به زهرا خطاب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند

تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر

آن تن که بود پرورشش در کنار تو

و دیگری گفته:

از دل کشید ناله به صد درد سوزناک

احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن

بر کشتگان بی‌کفن خود نماز کن

دستی به دستگیری ایشان دراز کن

ما را سوار بر شتر بی‌جهاز کن

بار دگر روانه به سوی حجاز کن

زینب چو دید پیکر آنشه به روی خاک

کای خفته خوش ببستر خون دیده باز کن

ای وارث سریر امامت به پای خیز

طفلان خود به ورطه بحر بلانگر

برخیز صبح شام شد ای میر کاروان

یا دست ما بگیر و از این دشت پرهراس

فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

راوی گفت به خدا سوگند فراموش نمی کنیم زینب دختر علی علیهماالسلام را که بر برادر خویش ندبه می‌کرد و با صوتی حزین و قلبی کئیب ندا برداشت که:

یا مُحمَداه این حسین تست که قتیل اولاد زنا گشته و جسدش بر روی خاک افتاده و باد صبا بر او خاک و غبار می‌پاشد، واَحزنا و اَکرباه امروز روزی را که ماند که جدم رسول خدا صلی الله علیه و

آله وفات کرد. ای اصحاب مُحَمَّد صلی الله علیه و آله اینک ذریه پیغمبر شما را می‌برند مانند اسیران. و موافق روایت دیگر می‌فرماید:

یا مُحَمَّداه این حسین تست که سرش را از قفا بریده‌اند، و عمامه و رداء او را ربوده‌اند. پدرم فدای آن کسی که سراپرده‌اش را از هم بگسیختند، پدرم فدای آن کسی که لشکرش را در روز دوشنبه

منهوب کردند، پدرم فدای آن کسی که با غصه و غم از دنیا برفت، پدرم فدای آن کسی که با لب تشنه شهید شد، پدرم فدای آن کسی که ریشش خون آلوده است و خون از او می‌چکد، پدرم

فدای آن کسی که جدش محمد مصطفی (ص) است، پدرم فدای آن مسافری که به سفری نرفت که امید برگشتش باشد، و مجروحی نیست که جراحتش دوا پذیرد.

و بالجمله جناب زینب سلام الله علیها از این نحو کلمات از برای برادر ندبه کرد تا آنکه دوست و دشمن از ناله او بنالیدند، و سکینه جسد پاره پاره پدر را در بر کشید و بعویل و ناله که دل سنگ

خاره را پاره می‌کرد می‌نالید و می‌گریست.

ترا سر رفت و ما را افسر از سر

اسیر و دستگیر کوفیان بین

همی گفت ای شه با شوکت و فر

دمی برخیز و حال کودکان بین

و روایت شده که آن مخدره جسد پدر را رها نمی‌کرد تا آنکه جماعتی از اعراب جمع شدند و او را از جسد پدر باز گرفتند.

و در مصباح کفعمی است که سکینه گفت چون پدرم کشته شد آن بدن نازنین را در آغوش گرفتم حال اغما و بیهوشی برای من روی داد در آنحال شنیدم پدرم می‌فرمود:

اِذْ سَمِعْتُمْ بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْذُبونی

شیعَتی ما اِنْ شَرِبْتُمْ ماء عَذْبِ فَاذْکُرونی

پس اهلبیت را از قتلگاه دور کردند پس آنها را بر شتران برهنه به تفصیلی که گذشت سوار کردند و به جانب کوفه روان داشتند.

برگرفته از کتاب منتهی الامال ، مولف حاج شیخ عبّاس قمی

فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

درباره‌ی نیاز جهان