مجلس یزید مقابل یزید (ل)

مجلس یزید مقابل یزید (ل)

مجلس یزید مقابل یزید (ل)

امام سجاد(ع) فرمودند: در مسجد اموی دمشق در حضور یزید (ل) در زنجیر بودم به او گفتم به من اجازه دهید سخن گویم. گفت: بگو، ولی ناهنجار نگو. حضرت فرمودند: من در خاندانی هستم

که ناهنجار نگویم، بلکه می خواهم بگویم که اگر رسول الله (ص) مرا در زنجیر می دید به نظرت چه حالی داشت و چه کار می کرد؟…

مجلس یزید مقابل یزید (ل)

تمام مجلس گریه کردند همان لحظه یزید دستور داد که او را آزاد کنند. یزید به امام گفت:در کربلا چه دیدی؟ امام سجاد (ع) فرمودند: خداوند قبل از خلقت آسمانها و زمین همه چیز را مقدر نموده

بود. یزید با مشاوران خود مشورت نمود و همگی به کشتن امام سجاد(ع) رای دادند. امام پنجم (امام محمد باقر(ع)) که آنموقع چهار سال و اندی سن داشتند خداوند را ثنا و حمد کردند و

فرمودند: ای یزید، مشاورانت بر خلاف مشاوران فرعون رای دادند، وقتی درباره موسی(ع) و هارون با هم مشورت کردند، گفتند آنها را مهلت بدهید ولی مشاوران تو رای دادند که ما را بکشی و

این علتی دارد؟ یزید گفت: علت چیست؟ امام محمد باقر (ع)فرمودند:آنها همگی زنازادگان هستند زیرا پیغمبران و اولادشان را جز زنازادگان نکشند. یزید هم سر به زیر انداخت و به امام سجاد(ع)

گفت: واعجبا، بر پدرت که نام علی را بر روی فرزندانش گذاشته است. امام سجاد(ع) فرمودند: پدرم، پدرش را دوست می داشت لذا چند بار نام فرزندانش را علی نامید.

مجلس یزید مقابل یزید (ل)

وقتی خانم زینب(س) دید که یزید اینگونه به امام بی احترامی می کند و با چوب خیزران عصای خود به دندان مبارک امام حسین (ع) می زند برخاست و خطبه خود را خواند؛

بعد از حمد خداوند و درود بر پیامبر(ص) و خاندانش فرمود: ثم کان عاقبه الذین اساوالسوای ان کذَّبوا بایات الله و کانو بها یستهزون (سوره روم،آیه دهم) ؛ سرانجام آنانکه بد کرداری کردند، این شد

که به حق کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند. سپس فرمود: ای یزید، به گمانت اکنون که راههای زمین و آفاق آسمان را بر ما بستی و مانند اسیران ما را راندی، پیش خدا خوار شدیم

و تو گرامی شدی و برای این است که پیش خداوند منزلتی داری و بینی بالا گرفتی و با گوشه چشم نگاه می کنی و خرم و شادی که دنیا به تو رو آورده و اکنون سلطنت ما برای تو مصفا گردیده،

گفته های خداوند عزوجل را فراموش کردی که فرموده است ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انَّما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین یعنی آنانکه به راه کفر رفتند گمان

نکنند که مهلتی که ما به آنها می دهیم به حال آنها بهتر خواهد بود بلکه به آنها مهلت می دهیم برای امتحان تا به ثروت و سرکشی خود بیفزایند و آنان را عذابی دردناک خواهد بود. سپس

فرمودند: این رسم عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده نشانی و دختران رسول الله(ص) را اسیروار نگهداری؟ پرده از ما برگیری و ما را آشکارا نمایش می دهی و  ما را از شهری به

شهری می بری؟ خودی و بیگانه در پی دیدار ما باشند؟ و از خود کسی را نداشته باشیم که حمایتمان کند، چه امیدی به کسیکه جگر پارگان را درآورده و گوشتش از خون شهیدان روئیده،

کسیکه از روی کبر و کینه به ما می نگرد چگونه در کینه ورزی کوتاهی کند؟

مجلس یزید مقابل یزید (ل)

ای یزید بر دندانهای ابی عبدالله(ع) سید جوانان اهل بهشت می زنی و با ریختن خون ذریه پیامبر(ص) و ستارگان زمین از آل عبدالمطلب ریشه را کندی، بزودی به سرانجامی دچار خواهی شد

که آرزو می کنی ای کاش افلیج و گنگ بودی و این گفتار و کردار را نداشتی. بار خدایا، حق ما را بگیر و بر کسی که خون ما را ریخت و حامیان ما را کشت خشم کن. ای یزید، به خدا پوست خود

را دریدی و گوشت خود را بریدی و با بار سنگین خونریزی به محشر وارد خواهی شد و خدا حق آنها را بگیرد. سپس فرمود ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون

(سوره ال عمران،آیه صد و شصت ونهم) یعنی گمان مبرید آنانکه در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.

خانم بعد از قرائت این آیه فرمود: ای یزید، خدا را بس است که حاکم بر تو و پیغمبر(ص) خصم تو  باشد، و جبرئیل (ع) پشتیبان او. به زودی پدرت که برای تو سلطنت آراست و تو را به گردن

مسلمانان سوار کرد، بداند که ستمکاران چه بد جایی دارند.

مجلس یزید مقابل یزید (ل)

اگر چه پیشامدهای ناگوار مرا به گفتگوی با تو کشانید، من مقام تو را کوچک می دانم و سرزنش تو را بزرگ می شمارم ولی دیده ها اشکبار است و ستبرها آتش بار …. همینطور ادامه می دهد

سپس می فرماید: به خدا شکوه می برم و بر او توکل می کنم، هر دامی داری پهن کن، هر گامی دارای بردار و هر تلاشی داری بکن ولی به خدا نتوانی ذکر ما را محو کنی و نمی توانی ننگ این

حادثه را بشوئی. ای یزید، رایت غلط است و روزگارت کوتاه و جمعیت تو متلاشی خواهد شد. روزی که منادی جار کشد الا لعنه الله علی الظالمین حمد خدا که برای اول ما سعادت با مغفرت و

برای آخر ما شهادت را نصیب کرد با رحمت. حسبنا الله و نعم الوکیل.

اگر چه همه این نطق خانم در برابر یزید ـ امپراطور نصف دنیای اسلام ـ است ولی مهمتر از همه، قسمت آخر گفتار ایشان راجع به بقاء اسلام است؛ روش حق امامت، بر باد شدن دستگاه

حکومت یزید و متلاشی شدن این کشور پهناور اموی که در آن روز فرمانروای نصف جهان بود (از مرزهای چین تا اواسط آفریقا زیر پرچم خود اداره می کرد.)

مجلس یزید مقابل یزید (ل)

در کتاب لهوف اثر ابن شهر آشوب آمده است که بعد از خطبه خانم زینب(س)، یزید دستور داد منبری تهیه نمودند و خطیب آوردند تا از علی(ع) و حسین(ع) نکوهش کند؛ خطیب بالای منبر رفت و

حمد خدا نمود و بسیار از علی(ع) و حسین(ع) بد گفت و در مدح معاویه و یزید طولانی سخنرانی کرد تا اینکه امام سجاد(ع) بر او بانگ زد و فرمود: ای خطیب، وای بر تو که رضای خلق را به عذاب

خالق خریدی، جایت دوزخ است سپس رو به یزید کرد و گفت: اجازه می دهی من هم سخنی گویم که پسند خدا باشد  و برای این حضار موجب اجر گردد؟ یزید قبول نکرد، مردم گفتند به او اجازه

بده بالای منبر رود شاید ما از او چیزی بشنویم.یزید گفت: اگر بالای منبر رود مرا و آل ابوسفیان را رسوا کند سپس به زیر آید، به او گفتند او بیمار است و قادر نمی باشد. یزید گفت: او از خاندانی

است که علم را از کودکی با شیر مکیده اند به او اصرار کردند تا اینکه اجازه داد. (این کرامت است که خود یزید در بین آن همه جمعیت و سفیران خارجی اعتراف به علم امام نماید.) امام سجاد(ع) فرمود:

ای مردم، منم پسر مکه، منم پسر زمزم و صفا و منم پسر آنکه حجرالاسود را به اطراف تکان داد، منم پسر بهترین طواف و سعی کنندگان ، منم پسر کسیکه تا مسجدالاقصی او را شبانه بردند ،

منم پسر…. منم پسر آنکه به او وحی شد. انا ابن الحسین (ع) القتیل بکربلا، انا ابن علی المرتضی انا ابن محمدالمصطفی ان ابن فاطمه الزهرا (س) ، انا ابن سوره المنتهی، انا ابن شجره

طوبی؛ منم پسر آنکه در خاک و خون غلطیدکه بر او نوحه گرند و منم پسر آنکه پرندگان هوا بر او شیون کنند. چون سخنش  به اینجا رسید فریاد مردم به گریه بلند شد و یزید ترسید که آشوب

شود به موذن گفت برای نماز اذان بگو. موذن برخاست و گفت: الله اکبر، الله اکبر. امام فرمود: آری، الله اکبر و اعلی واجلّ و اکرم مما اخاف واحذر. وچون گفت: اشهدان لا اله الا الله. امام فرمود:

آری، من هم با  هو شاهد، شهادت دهم و بر هو منکری حمله برم که لا الا غیره و لا رب سواه. و چون گفت: اشهد انّ محمدرسول الله(ص)، عمامه خود را از سرش برداشت و به موذن گفت: تو را

به همین محمد لحظه ای ساکت باش، سپس رو به یزید کرد و فرمود: ای یزید این پیامبر جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد تو است همه عالم می دانند دروغ می گویی و اگر بگوئی جد من

است ، چرا از از روی ستم پدرم را کشتی و اهل بیتش را اسیر کردی؟ این را گفت و دست برد و گریبان خود را چاک زد و گریست و گفت: بخدا در این دنیا جز من کسی نیست که جدش رسول

خدا(ص) باشد، چرا این مرد به ستم پدرم را کشت و ما را چون رومیان اسیر کرد. سپس فرمود: ای یزید، ابتکار می کنی و می گویی محمد رسول خدا(ص) است و رو به قبله می ایستی؟ وای بر

تو که در روز قیامت، دشمن تو ، جدم و پدرم خواهند بود. سپس مردم بینشان همهمه شد و بیشتر مردم پراکنده گشتند.

مجلس یزید مقابل یزید (ل)

آنگاه حضرت زینب(س) نزد یزید رفت و خواست که برای حسین(ع) عزاداری کنند، یزید اجازه داد و آنها را در دارالحجاره منزل داد و هفت روز در آنجا مجلس سوگواری برپا نمودند و هر روز تعداد زنان

شامی در شرکت در این مجلس بیشتر می شد. جمعیت بحدی رسید که مردم شام قصد کردند بر خانه یزید هجوم ببرند و او را بکشند که مروان حکم که آنموقع در شام حضور داشت از این

توطئه مطلع شد و به یزید گفت که مصلحت نیست که اهل بیت امام  حسین (ع) را در شام نگهداری، آنها را به حجاز بفرست، یزید هم وسائل سفر را آماده کرد و آنها را به مدینه فرستاد.

درباره‌ی نیاز جهان